جدول جو
جدول جو

معنی بکش واکش - جستجوی لغت در جدول جو

بکش واکش
جدال، درگیری، کشمکش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کش واکش
تصویر کش واکش
کنایه از بگو مگو، نزاع
فرهنگ فارسی عمید
(کَ کَ)
کشیدن و واکشیدن. کش و واکش، کشمکش. تعارض. جدال. گیرودار. جنگ، اختلاف. (یادداشت مؤلف) ، کشیدگی از این طرف به آن طرف. (ناظم الاطباء). تمطی. کنهزه. کشاکش. (از ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به کش و واکش شود، فرمایش پی درپی. (آنندراج) :
می شود معلوم واعظ ز آمد و رفت نفس
اینکه با ما زندگی پیوسته در کش واکش است.
محمدرفیع واعظ قزوینی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کش واکش
تصویر کش واکش
کشاکش کش مکش. یا در کش واکش بودن، در کشاکش و مجادله بودن: (میشود معلوم واعظ ز آمد و رفت نفس اینکه با ما زندگی پیوسته در کش واکش است)، (محمد رفیع واعظ) یا توی کش واکش افتادن، در کشاکش و مجادله افتادن: حوصله بنظمیه رفتن و شکایت کردن و توی کش واش افتادن را در خود ندید
فرهنگ لغت هوشیار
قتل، آدم کشی، نسل کشی، کشتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درگیری، تنش
فرهنگ گویش مازندرانی